برگزیده
- پوستر «ال کلاسیکو» در جمع بهترینهای تئاتر فجر قرار گرفت
- پرواز کبکها در تالار هنر پایتخت
- جزرومد تئاتر استان در ساحل «فجر»
- طلسم «دریاچه قو» در تئاترشهر
- روایت یک عاشقانه ساده در حاشیه یک قتلعام خونین
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۲ - ۲۰:۰۸
بلای بیهودهکاری در تئاتر
یاداشت آرش خیرآبادی، منتقد و نویسنده مشهدی مشهدتئاتر- یکی از مهمترین، عمیقترین و رنجآورترین دردهای تئاتر ما، درد «بیهودهکاری» است. اگر فرض کنیم که هزار نفر در حاشیه تئاتر ما مشغول فعالیتاند و روزانه فقط سه ساعت از وقتشان را صرف فعالیتهای بینتیجه در تئاتر میکنند، میدانید سالیانه چه رقم سرسامآوری حاصل میشود؟… بیش از […]

یاداشت آرش خیرآبادی، منتقد و نویسنده مشهدی
مشهدتئاتر- یکی از مهمترین، عمیقترین و رنجآورترین دردهای تئاتر ما، درد «بیهودهکاری» است. اگر فرض کنیم که هزار نفر در حاشیه تئاتر ما مشغول فعالیتاند و روزانه فقط سه ساعت از وقتشان را صرف فعالیتهای بینتیجه در تئاتر میکنند، میدانید سالیانه چه رقم سرسامآوری حاصل میشود؟… بیش از یکمیلیون ساعت-نفر!
تازه این عدد، بسیار خوشبینانه است. اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم، بیش از هزار نفر در حاشیه تئاتر مشغولاند و روزانه بیش از سه ساعت ازوقتشان را صرف کاری میکنند که عایدی ندارد. حساب رفت و آمدها، انتظارها، لغو شدن تمرینها، به هم خوردن برنامهها و خیلی عوامل دیگر را اگر بخواهیم در شمار آوریم، هستند کسانی که کل روزشان را به پای تئاتر میریزند، بدون آنکه آخرش، چیزی عایدشان شود. اما این اتلافهای وقت بیحد و مرز، دلایلی دارد. من چند نمونه از عواملش را میشمارم.
سردرگمی:
اغلب این جوانها اساسا نمیدانند که باید تئاتر را از کجا، با چه کسی و چگونه شروع کنند؟ آنها تشنه و مشتاق، دنبال کسی هستند که راهی نشانشان دهد. ولی هیچکس نیست که به صورت صحیح، راهنماییشان کند. همین هم میشود که در هر بیغولهای و با هر ناآزمودهای، تمرین تئاتر را آغاز میکنند و ذهنشان پر میشود از انبوه اطلاعات خطا. من کسانی را مشغول تدریس تئاتر به هنرجویان دیدهام که حتی از درک بدیهیترین مفاهیم پایه تئاتر عاجزند و در کارنامه فعالیتهای هنریشان، یک اثر موفق هم پیدا نمیشود. این آدمها که اتفاقا خود را کمتر از استاد نمیخوانند، بلای جان تئاتر امروز ما شدهاند. جوانهای خام هم بدون آن که بدانند در چه چاهی افتادهاند، نادانسته و از سر صدق، عمر گرانمایهشان را هزینه این جماعت توخالی میکنند و آنچه عاقبت به دست میآورند، یأس و ناامیدی و سرخوردگی است.
سپاهی از این جوانان سردرگم هستند که پشت در سالنهای تئاتر دارند عمرشان را هدر میدهند به امید آن که روزی، روزگاری، کسی به آنها نقش مهمی بدهد و بالاخره روی صحنه «دیده شوند». اینها طعمههای چرب و نرمی برای مربینماهای پُرمدعاییاند که با اعداد و ارقام نجومی یا وعدههای پوچ، متخصص به فنا دادن سرمایه عمر جوانان مشتاقاند. بخش عمدهای از «بیهودهکاری» در تئاتر، سهم چنین فعالیتهای بیسرانجام است.
متنهای بد:
یکی دیگر از عوامل بیهودهکاری، انتخاب نمایشنامههای اشتباه از سوی کارگردانان بیتجربه یا کمتجربه است. این جماعت تخصص عجیبی دارند که متون بد و به درد نخوری را انتخاب کنند که از همان اول هم مشخص است، به اجرا نمیرسد. متنهایی ضعیف، گمنام، پُر غلط و خام که دستاوردی جز رد شدن در شوراهای نظارت و بازبینی، ندارد. ماهها عمر عوامل نمایش صرف متنی میشود که به کل، دراماتیک نیست. شاید باور نکنید، ولی بعضی از این تمرینهای عبث، یک یا حتی دوسال به طول میانجامد و در پایان، هیچ نتیجهای را به ثمر نمینشاند. کارگردانهای خام نیز با اصرارهای نابهجا و لجبازیهای خامدستانه، بر این تمرینها پافشاری میکنند و مُصر هستند تا متن را به صحنه ببرند. عایدی؟ هیچ!
عوامل بیتجربه:
یکی دیگر از علتهای بیهودهکاری در تئاتر، استفاده از عوامل بیتجربه و خام در گروههای نمایشی است. برخی از تهیهکنندهها و کارگردانان ترجیح میدهند برای صرفهجویی در امور اقتصادی، سراغ تازهکارها بروند. ماهها تمرین میکنند، ماهها وقت میگذارند و سرانجام، اثری به وجود میآورند که سراسر از اشتباه و ایراد، پُر است. طبیعی است که اثرشان مورد تأیید بازبینها و ناظران کیفی قرار نمیگیرد و به اصطلاح «رد» میشود. آنها میمانند و گروهی از عوامل خسته، مأیوس و سرخورده که ماهها عمرشان بدون حاصلی، تلف شدهاست.
راه چاره:
جز این عواملی که برشمردم، عوامل بسیار دیگری هم هست که وقت و عمر جوانان ما را به باد میدهد. اما راه چاره چیست؟ تنها راه چاره ما برنامهریزی است. ما باید برای استفاده از این منابع عظیم انسانی برنامه داشته باشیم. تئاتر تجربی را جدی بگیریم. بانک هنرمندان تشکیل دهیم. سالنهایمان را طبقهبندی کنیم. آموزش را به جدّ گسترش دهیم و در یک کلام: نگذاریم هیچ اتفاقی در حوزه تئاتر، بدون عقد قراردادهای سفت و سخت، بیفتد. تئاتر را باید به مثابه یک شغل نگریست. تنها راه چاره همین است.
برچسب ها : آرش خیرآبادی
دسته بندی : تازه ترین ها , یادداشت